آفرین زان مرکب شیدیز فعل رخش خوی
اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی
گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پیچیدن چو مار
گاه رهواری چو کبک و گاه برجستن چو گوی
چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان بر جبال
چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان به کوی
در شود بی زخم و زجر و در شود بی ترس و بیم
همچو آذرشست، بتش همچو مرغابی، به جوی
پی ز قوس و فش زدرع و رگ ز موی و تن زکوه
سر ز نخل و دم ز حبل و برزسنگ و سم ز روی
دیرخواب و زود خیز و تیز سیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیک خوی
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گرد سم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خرد موی
ابر سیر و بادگرد و رعد بانگ و برق جه
کوه کوب و سهل بر و شخ نورد و راهجوی
گور ساق و شیر زهره، پوزتاز و غرم تک
پیل گام و گرگ سینه، رنگ تاز و گرگ پوی
تیزچشم، آهن جگر، فولاددل، کیمخت لب
سیم دندان، چاه بینی، ناوه کام و لوح روی
نیزه و تیغ و کمند و ناچخ و تیر و کمان
گردن و گوش و دم و سم و زهار و ساق اوی
اینچنین اسبی و مرا داده ست بی زین شهریار
اسب بی زین همچنان باشد که بی دسته سبوی
آنـلاین: 95 تاکنون: 29,205,565 بازدید